نجات بشر از توفان نوح

0
197

نجات بشر از توفان نوح

خدا دنیایی شریر را از بین برد،‏ اما نوح و خانواده‌اش را نجات داد.‏
گناه و شرارت با افزایش تعداد انسان‌ها به سرعت در زمین گسترش یافت.‏ در آن زمان تنها کسی که خدا را می‌پرستید خَنوخ بود.‏ او هشدار می‌داد که خدا روزی خدانشناسان را نابود خواهد کرد.‏ با این حال،‏ شرارت همچنان حاکم بود و روزبه‌روز بر آن افزوده می‌شد.‏ بعضی از فرشتگان نیز از یَهُوَه خدا سرپیچی کردند و جایگاه الٰهی خود را ترک کرده،‏ از آسمان به زمین آمدند.‏ آنان از روی خودخواهی به شکل انسان درآمدند تا بتوانند با دختران آدمی وصلت کنند.‏ از این پیوند غیرطبیعی فرزندانی دورگه به وجود آمد که به نِفیلیم معروف شدند.‏ آنان غول بودند و به ظلم و خون‌ریزی زمین افزودند.‏ خدا از این وضعیت عمیقاً ناراحت شد چرا که مخلوقات زمینی‌اش رو به نابودی بودند.‏
پس از مرگ خَنوخ،‏ تنها مرد درستکار در دنیای شریر آن زمان نوح بود.‏ نوح و خانواده‌اش آنچه در نظر خدا درست بود انجام می‌دادند.‏ خدا تصمیم گرفت که آن مردم شریر را نابود سازد اما نوح و حیوانات را نجات دهد.‏ بنابراین،‏ خدا به نوح گفت کشتی‌ای بزرگ و مستطیل شکل بسازد تا خانواده‌اش و انواع گوناگون حیوانات در آن جای بگیرند و از طوفان عالمگیر نجات یابند.‏ نوح از خدا اطاعت کرد و در طی ده‌ها سالی که کشتی را می‌ساخت «واعظِ عدالت» هم بود.‏ (‏۲پِطْرُس ۲:‏۵‏)‏ او به مردم در بارهٔ طوفان هشدار داد اما به او اعتنایی نکردند.‏ سرانجام زمان آن رسید که نوح،‏ خانواده‌اش و حیوانات داخل کشتی شوند.‏ بعد خدا درِ کشتی را بست و باران شروع به باریدن کرد.‏
باران با شدّت بسیار چهل شبانه‌روز بارید تا آن که تمام سطح زمین را آب فرا گرفت و شریران را نابود کرد.‏ ماه‌ها بعد،‏ با فرو کشیدن آب‌ها کشتی بر کوهی نشست.‏ یک سال طول کشید تا نوح،‏ خانواده‌اش و حیوانات بتوانند پا به خشکی بگذارند.‏ نوح برای شکرگزاری قربانی‌هایی به خدا تقدیم کرد.‏ سپس،‏ خدا به نوح و خانواده‌اش قول داد که موجودات روی زمین را دیگر با طوفان نابود نخواهد ساخت.‏ یَهُوَه برای تضمین حرف خود رنگین‌کمان را در آسمان قرار داد.‏
پس از طوفان،‏ خدا به انسان‌ها چند قانون جدید داد.‏ او اجازه داد تا گوشت حیوانات را بخورند،‏ ولی خوردن خون را قدغن کرد.‏ همچنین به نسل نوح فرمان داد که در سراسر زمین پخش شوند.‏ اما برخی از آنان سرپیچی کردند.‏ انسان‌ها تحت رهبری نِمرُود شروع به ساختن برجی بزرگ در شهر بابل کردند.‏ هدف آنان این بود که برخلاف فرمان خدا در یک نقطهٔ زمین جمع شوند.‏ اما خدا با ایجاد اختلال در زبان،‏ نقشهٔ آن‌ها را به هم زد،‏ به طوری که دیگر زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند.‏ از آن زمان،‏ مردم به زبان‌های مختلف شروع به صحبت کردند.‏ در نتیجه ساختن برج را نیمه‌کاره رها کرده،‏ در زمین پخش شدند.‏
‏—‏بر اساس باب‌های ۶ تا ۱۱ کتاب پیدایش‏؛‏ یهودا ۱۴،‏ ۱۵‏.‏
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

  • شرارت چگونه در زمین گسترش یافت؟‏
  • نوح چگونه ثابت کرد که مردی باایمان است؟‏
  • بعد از طوفان،‏ خدا خوردن چه چیزی را منع کرد؟‏
    راه رفتن با خدا
    اکثر نوادگان آدم و حوّا حکمرانی یَهُوَه را رد کردند.‏ اما انسان‌های باایمانی نیز وجود داشتند که خدا را به عنوان حاکم خود پذیرفتند.‏ اوّلین آن‌ها هابیل،‏ پسر آدم و حوّا بود.‏ بعد از او کتاب مقدّس در مورد خَنوخ و نوح می‌گوید که با خدا راه می‌رفتند،‏ یعنی آنچه مورد رضای یَهُوَه بود انجام می‌دادند.‏ (‏پیدایش ۵:‏۲۲؛‏ ۶:‏۹‏)‏ بسیاری از گزارشات کتاب مقدّس در بارهٔ مردان و زنانی است که مانند هابیل،‏ خَنوخ و نوح خدا را به عنوان حکمران خود پذیرفتند.‏
    www.jw.org/fa

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید