برای دوست عزیزم فرهاد میثمی

0
122

✍? سعید ضیایی

میدانم چه بار بزرگی را بر دوش میکشی, بار فهماندن مفاهیمِ ساده را, به ذهن هایی که از فرطِ حقارت یارای درکِ ساده ترین ها هم نیستند و عجبا که مقدرات خود را به همین ها سپرده ایم.

به راستی جرمِ تو چیست که امروز ققنوس وار بر آتش زده ای؟
کدامین حقیقت بدیهی را جرأت بر زبان راندن داشته ای که امروز سهمِ تو, دوزخ ترین قسمتِ زمین بوده است؟
فرهادِ عزیز, جرمِ تو داشتنِ ستاره های حلبی با نقشِ “من با حجابِ اجباری مخالفم” نیست, چه, آن ستاره های حلبی هیچگاه دیده نشد, جرمِ تو خیلی از این حرف ها بزرگتر است, جرمِ تو, افشای دغلبازی خیاطانیست که لباسِ دروغینِ دموکراسی را بر تنِ رنجوری کرده اند که نه از رحمانیت دین نشانی دارد و نه از آزادگیِ انسانی اثری.
فرهادِ عزیز میدانم که برای تو پس از 110 سال از عمر مشروطیت و پس از 40 سال از عمر انقلاب دوباره فریاد تاسیس عدالتخانه دادن بسی سختست و میدانم اعتصابِ غذایِ تو, برای رساندن فریادِ دادخواهیِ توست, ولی دوست دارم از من باور کنی که فردای این کشور به فکرِ تو و ایده هایت بسی بیشتر نیازمند است, ای کاش نا امیدم نکنی و بشکنی این اعتصابِ لعنتی را فرهاد.
الان صبح عاشوراست. شاید حوالی آن ساعتهایی که حسین لشکریان اسلامِ حکومتی را ندا داد که حتی اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید.
و امروز امید دارم که دست اندرکاران پرونده تو در بخشِ درمان مراقبت باشند, و در دادستانی, زندان و دادگاه, به حکم انسانیت و آزادگی با مدارا آزادت کنند, که این به صواب و ثواب برای آنها نزدیکتر است.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید